ناگهان به یاد عشقی افتادم
عشقی دور ولی عمیق و امن در زندانی به نام ....
عشقی که خیلی دوست داشتنی است
عشقی که ارام بود و هیچ وقت ناامیدم نکرد
همیشه بالغ همیشه زیبا و جذاب
عشقی که فرهاد و داریوش گوش میداد و سیگار میکشید و آمریکانو میخورد و سبیل های انقلابی داشت
یه پراید کهنه ولی مال خودش که خیلی هم بهش میرسید و تعمیرش میکرد اما تمیزش نمیکرد...
یه مرد بود یه مرد
با دستای فقیر
با چشمای محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود یه مرد
---
عشقی که من آن را سوزاندم و الان تلاش میکنم که از خاکسترهای آن جوانه ای برویانم اما نمیشود...
سلام به شما
خوب هستید
عشق بخصوص عشق اول تا ابد تو قلبت جا خوش میکنه و فراموشم نمیشه
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
موفق و سلامت باشید