انقدر بار اتفاقات زیاد بوده که کم مونده سرم رو بکوبم به دیوار. متوجه شدم چقدر downgrade کردم چه قدر مسیر اشتباهی توی زندگی کیرفتم و رو به نزول بودم. بعضی وقتا یه اتفاقی میفته که دیگه قابل جبران هم نیست و درس بزرگی میشه و تو به بخشی از زندگی رو ازدست میدی به قیمت اینکه بفهمی مسیرت مسیر خوبی نبوده. نمیتونم در مورد اتفاق() کامل بگم چون امادگیشو ندارم همش به تلفن و اینور اونور بودم حتی فکر شکایت به سرم رسید چون حقشو دارم. اما امروز دیگه گفتم وقتی اتفاقی افتاده و من هم توش بی تقصیر نبودم دیگه خودمو درگیر نکنم.
استادم گفت ویزای تمدید شده ات رو بفرست که فاندت بیاد گفتم من اول باید پاسپورتمو تمدیذ کنم که میره واشنگتن و خودش سه ماه طول میکشه. باز بین اینهمه اتفاق عجیب و بد خوبه رستوران هست که گرسنه و بیخانمان نمونم
امیدوارم سریعتر شرایط دوباره به حالت عادی و حتی بهتر از قبل برگرده.