یهو دلم تنگ شد
واسه تهران، واسه ایستگاه دروازه دولت واسه اتوبان چمران از پل پارک وی به سمت صدر پیچ ولنجک ستارخان شهرارا فروشگاه افق کوروش و اون لبنیاتیه که همیشه ازش زیتون میخریدم، واسه مامانم واسه داداشم و بابام واسه ننه واسه همسایه مون خانوم پازوکی واسه شبای ستارخان و بوی کباب ترکی، بستنی های شهرارا و فلکه دوم صادقیه
واسه سمند مون دلم تنگ شد، چه ماشین خوبی بود چقدر باهاش میرفتم بام تهران و یواشکی سیگار میکشیدیم، اونموقع حتی بلد نبودم چجوری بکشم.. دلم تنگ شد واسه اندوهی که توی ایران داشتم ، حداقل ایران بود ، اصلا وطن پرست نیستم اما امشب بدجور دلم برای ایران و تهران و ادماش تنگ شد…
یادش بخیر
دلتنگی هیچ منطقی رو نمیشناسه... :(