دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دلم تنگ شد :(

یهو دلم تنگ شد

واسه تهران، واسه ایستگاه دروازه دولت واسه اتوبان چمران از پل پارک وی به سمت صدر پیچ ولنجک ستارخان شهرارا فروشگاه افق کوروش و اون لبنیاتیه که همیشه ازش زیتون میخریدم، واسه مامانم واسه داداشم و بابام واسه ننه واسه همسایه مون خانوم پازوکی واسه شبای ستارخان و بوی کباب ترکی، بستنی های شهرارا و فلکه دوم صادقیه

واسه سمند مون دلم تنگ شد، چه ماشین خوبی بود چقدر باهاش میرفتم بام تهران و یواشکی سیگار میکشیدیم، اونموقع حتی بلد نبودم چجوری بکشم.. دلم تنگ شد واسه اندوهی که توی ایران داشتم ، حداقل ایران بود ، اصلا وطن پرست نیستم اما امشب بدجور دلم برای ایران و تهران و ادماش تنگ شد…

یادش بخیر

نظرات 1 + ارسال نظر
لیمو شنبه 15 مرداد 1401 ساعت 10:43 https://lemonn.blogsky.com/

دلتنگی هیچ منطقی رو نمیشناسه... :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد