دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

احساس احمق بودن

دو روزی هست که کار رستوران برام طاقت فرسا و تکراری شده بخش اعظم مشکل نفهمیدن حرفاشون قاطی جمعاشون نشدن و نتونستن شوخی کردن و ندونستن اسامی اینگلیسی. امشب چیزی که اذیتم کرد broom بود. معنی اش میشه جارو و خوب نمیدونستم ! تافل ایلتس صدتا دیگه هم بدی broom توش نیست.  ندونستن فرق جعفری و شاهی ! ندونستن اسم ادویه ها.. اولین بار بهم گفت گارنیش بیار، رفتم پیش ماریو گفتم گارنیش؟ گفت basil or coriander? و من گیج که البته تقصیر جرج بود نگفته بود کدومو میخواد شایدم گفته بود من نفهمیده بودم همچنان. اینا اذیتم میکنه که البته حقه چون من اینکاره نبودم و نیستم اینا درسشو خوندن. اولین بار گفت پروشوتو بیار برای سالاد من پنیر سرخ کردم!! اخر فهمیدم همین پنیر رو میگن کوروتون. یا میگه یه صدف یعنی شش تا دوتا صدف یعنی ۱۲ تا توی یه بشقاب اگه بگه دو صدف دو بشقاب یعنی شش و شش توی دوتا بشقاب. یه چیزی هست کانابیس که هنوزم نمیدونم چیه! میلانز‌که‌داستان خودشو داشت. مواد روی صدف اسمش میلنوم.. اه خسته شدم! باد بگیر دیگه همشو زودتر عین اوسکولا اونجا میچرخی هی میگی وات؟! 

خیلی شاسکولم هنوز نمیدونم چی شد سر ازین رستوران لاکچری دراوردم زندگی عجیبه خیلیییی عجیب!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد