دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

هفته ای که گذشت

هفته پیش چهار روز رفتم رستوران و خوب بود وارد قسمت فرانت شدم و سالاد اماده میکنم خیلی کار رو دوست دارم چون ذهنو درگیر میکنه شایدم دارم فرار میکنم از فکر کردم. البته که کار کردن یه مکانیزم سرکوبه... تقریبا دیگه اشنا شدم با اسما و جزییات و لذت میبرم. دستامم کلی زخم و کبود کردم  و پام همچنین...


امروز تا مدت سه روز خونه ام بلکه به کار ریسرچ برسم. تا اخر جولای وقت دارم و بفرستیم برای کنفرانس. 

قرص آنتی سایکوتیک رو هم یک ماههه نمیخورم و به نظرم گیرنده هام فعال شده و زنده تر شدم . دیروز با دکتر حرف میزدم گفت OCD رو مثل اسیب فیزیکی در نظر بگیر. هر بار که ریلپس میکنی سخت تر و طولانی تر میشه بنابراین باید دارو رو بخوری که توی حالت سیفی بمونی هرچند ممکنه باز ریلپس کنی. نشستم پای لپتاپ ولی حوصله مقاله رو ندارم خیلی دیگه طول کشیده دو سال شده!!!! 

دیشب با مشاورم حرف زدم و تهش به این رسیدیم که اونی که نمیدونه از زندگی چی میخواد منم نه اون پسره! خلاصه خسته ام.. با ک در ارتباطم مثل طلاست این بشر. ولی هیجانی بهش ندارم شاید چون همیشه هست و خوبه ولی طلاست... و درست ترین انتخاب زندگیه...

کاش ازین حالت تنوع طلبی سطحی درمیومدم! نشد با یکی بیشتر از 3 ماه دوست بمونم! نشد با یکی لانگ ترم بشم ! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد