دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

تعطیلات زیادی

تعطیلات زیادی که میشه پکر میشم و دپرس.


هیچ دوستی اینجا ندارم دختری که با هم قرار گراشتیم بریم بیرون کنسل کرد


سه بار تلاش کردم توی این شهر جدید دوست پیدا کنم هر سه تاشون قبل اینکه همو ببینیم کنسل کردن.


حوصلمممم بدجور سر رفت این هفته سه روز تعطیل بودم. یادش بخیر اون روزایی که رستوران‌میرفتم واقعا انقدر پکر نمیشدم روز تعطیل به علاوه که دوستام توی اون شهر خیلی سرم بیشتر مشغول میشد


دلم میخواد با یک دوست دو ساعت تلفن حرف بزنم و هر هفته حرف بزنیم. سی سالم شد و انگار پیرم. تنها و ملولم. 


ازین شهر مزخرف ایکاش که در بیام و برگردم همونجای قبلی. گرون و مزخرفه اینجا.


اثرات قرص تقریبا محو شد و خیلی اذیت نکرد سعی کردم قبل خواب کتاب بخونم و ساعت خوابم با این موضوع تنظیم تر شد. الانم ۱۲:۱۲ شب هست و یواش یواش برم بخوابم. 


چه زندگی کسالت باری

فردا دوباره این منیجر و باقی روز


هنوز بیمه ام درست نشد نامه اشتغال به کارم رو قبول نکردن. به اچ ار گفتم باز نامه جدید بده. گواهینامه رو واسش میخونم و بعد کارهای ترجمه میگیرمش.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد