دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دل نوشت و مغز نوشت های من

آیا زندگی اتفاقی است یا هیچ چیز اتفاقی نیست؟

دیر و زود داره سوخت و سوز نداره

مشغول به کار شدم. کار تخصصی و دیگه از زندگی قبلی خارج شدم. رستوران ها تموم شد حتی شهر رو هم مجبور شدم عوض کنم چون کاری که پیدا کردم گفتن هر دو هفته یک جلسه حضوری هست. بماند که در این پنج ماه سه جلسه حضوری برگزار شد که یکیش شام شب سال نو بود. یحتمل چهار ماه دیگه برگردم شهر قبلی و خونه ی قبلی خودم که نصف قیمت اینجا بود و اگر جلسه ای گزاشتن با قطار یکروزه بیام برگردم. 

شهر جدید رو اصلا دوست ندارم. خیلی بزرگ و ماشینی هست و جایی برای ادم ها که راه برن و مغازه ای در خیابانی باشه نیست. به جز قسمت دانتان شهر بقیش مجموعه ای بزرگ راه هاست. شهرسازی مدل امریکایی که فکر میکردم دوست داشته باشم اما خیر!


پنج ماه گذشت. البته قراردادی بودم و ثابت نبودم . امیدوارم کارهای ثابت شدنه پیش بره و تا قبل از سال جدید فول تایم بشم. کار از توی خونه هست (منهای اون جلسات مسخره که همش کنسل میشه و به خاظرش ۵۰۰ کیلومتر جا به جا شدم) . کار از خونه رو اول اصلا عادت نداشتم اما الان بهتر شده با این حال بعضی روزا اصلا حوصلهههه ندارم و امروز از همون روزها بود در واقع انتظار برای گرفتن فول تایمی دیگه خون به دلم کرده و صبرم رو گرفته.

کار خونه زیااااده و اونم خسته ام میکنه. با یکی از بچه های لیسانس که اینجاس صحبت مختصری کردم و شاید برم ببینمش بلکه ازین غریب بودن در شهر جدید کمی دربیام.

از سال ۲۰۲۴ شرایط خیلی بهتر شد. رها کردن استاد سمی و مابقی داستان ها. سه سال پر از تلاطم گذشت و تازه کمی زندگی رنگ زندگی گرفته حتی با بی حوصلگی ها و کارهای ناتمام خانه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد