یکی ار قرص هایی که میخوردم ضد اضطراب بود و داستان اینطور شد که این قرص تقریبا سه هفته پیش تموم شد . من هم به واسطه کار بیمه نداشتم و منتظر بودم که فول تایم شم تا بیمه استان رو بگیرم . فکر میکردم قرصایی که از ایران اوردم هست تا اینکه دیدم یهو تموم شد. اول جدی نگرفتم و گفتم دوز کمی میخوردم تا اینکه تقریبا بعد ده روز یهو دیدم شب ها خوابم نمیره و دچار بیخوابی شدم و به دنبال اون اضطراب کمی اومد و بعد دیدم ای دل غافل من پنج سال این قرص رو هرچند با دور خیلی کم خوردم و بدنم وابستگی پیدا کرده. از بابت خوردنش بکم پشیمون شدم چون عملا مشکل اضطرابم خیلی وقت بود حل شده بود و من از روی عادت قرص رو میخوردم. نمیدونم شایدم کمکم کرد توی دوران بیکاری خودمو نبازم و قاطی نکنم . با اینکه بیکار بودم چیل بودم. خلاصه که بیخوابیه همچنان هست و کمی با داروی خواب بهتر شده که اون صد درصد باید موقت باشه و هرشب دارم کوچیکترش میکنم.اما چند روزی بود ترسیده بودم و از وابستگی ای که به قرص ایجاد شده بود وحشت کرده بودم. کمی فکرام قرقاطی شده بود که سعی کردم جمع و جورش کنم.
تقریبا هیچ کار اداری ای نکردم. باید گواهینامم رو ترجمه کنم و اقدام کنم برای گواهینامه کاری که سه سال پیش باید میکردم. بیمه رو پنج شنبه پیگیرش میشم و نوبت دارم برای ثبت نامش. مالیات رو هنوز موندم چه کنم. باید امتحان زبان رو هم شروع کنم به خوندن و سریع تر اون رو بدم. امتحان واسه ی کار هم هست. از طرفی میخواستم خونه رو رد کنم بره و برگردم شهر قبلی که ارزون تره. توی مهاجرت هیچ وقت کاری نیست که کرده باشی همیشه یه تپه ای هست برای فتح کردن ادم همش باید بدوعه.
ایشالا که مشکلاتت حل بشه